غزل شمارهٔ ۱۲۲ - غروب و مهتاب دریا #
ای ماه شب دریا ای چشمه زیبایی
یک چشمه و صد دریا فری و فریبایی
من زشتم و زندانی اما مه رخشنده
در پرده نه زیبنده است با آن همه زیبایی
افلاک چراغان کن کآفاق همه چشمند
غوغای شبابست و آشوب تماشایی
سیمای تو روحانی در آینه دریاست
ارزانی دریا باد این آینهسیمایی
زرکوب کواکب را خال رخ دریا کن
بنگار چو میناگر این صفحه مینایی
با چنگ خدایان خیز آشفته و شورانگیز
ای زهره شهرآشوب ای شهره به شیدایی
چنگ ابدیت را بر ساز مسیحا زن
گو در نوسان آید ناقوس کلیسایی
چون خواجه تن تنها با سوز تو دمسازم
ای پادشه خوبان داد از غم تنهایی