غزل شمارهٔ ۱۲۵ - چشمه ابدیت #
شکفتهام به تماشای چشم شهلایی
که جز به چشم دلش نشکفد تماشایی
جمال پردگی جاودانه ننماید
مگر به آینه پاکان سینه سینایی
رواق چشم که یک انعکاس او آفاق
محیط نه فلکش زورقی به دریایی
دلی که غرق شود در شکوه این دریا
به چشم باز رود در شگفت رؤیایی
به قدر خواستنم نیست تاب سوختنم
به اسم عاشقم و اسم بیمسمایی
سواد زلف تو و سر جاودانه تست
که جلوه میکند از هر سری به سودایی
به خاکپای تو ای سرو برکشیده من
که سر فرود نیاوردهام به دنیایی
به زیر سایه سروم به خاک بسپارید
که سرسپارده بودم به سرو بالایی
صدای حافظ شیراز بشنوی که رسید
به شهر شیفتگان شهریار شیدایی