غزل شمارهٔ ۲۸ - فریده #
هیچ آفریدهای به جمال فریده نیست
این لطف و این عفاف به هیچ آفریده نیست
آن سروناز هم که به باغ ارم در است
فرد و فرید هست و لیکن فریده نیست
نرگس دریده چشم به دیدار او ولی
دیدار آفتاب به چشم دریده نیست
در بزم او که خفته فرو پلک چشمها
غیر از دل تپیده و رنگپریده نیست
هر آهویی به هر چمنی میچرد ولی
آن آهویی که در چمن او چریده نیست
زلفش بریده رشته پیوند دل ولی
خود رشتهای که دل دمی از وی بریده نیست
از شهریار غیر گناه مجردی
یک نقطه سیاه دگر در جریده نیست